خسته از نامهربونی بعضی آدم ها نشستم روی نیمکت پارک ... قلم به دست دارم.
می نویسم ... شاید نوشتن کمکی باشه برای رهایی از فکر های مردم آزار ! شاید بازی با کلمات ، جمله ها و خط های کاغذ باعث بشه توی کوچه پس کوچه ها ی لغات گم بشم و راه برگشت به کلبه غم را پیدا نکنم!
گاهــــی گم شدن خوبه !گم بشم که فراموش بشم ، گم بشم که فراموش بکنم.
گاهـــی فراموشی خوبه ! تا فراموش بکنم فراموش کردنی ها رو !
گاهــــی سکوت خوبه ! تا ساکت باشم تا ببینم !
گاهــــی بی خبری خوبه ! تا بی خبر باشم از راه های فریب دیگران !
گاهــــی دور شدن خوبه ! تا دور بشم از بدی بدها !
اما این گاه ها فقط گاهی خوبه...
گاهــــی به یاد آوردن خوبه... تا به یاد بیاورم خوبی خوب ها رو !
گاهـــی پیدا کردن خوبه ...تا پیدا کنم عشق را در لحظه لحظه های زندگی ام !
گاهـــی حرف زدن خوبه...تا آروم کنم دلی رو که تنهایی آزارش می ده !
گاهـــی فهمیدن خوبه...تا بفهمم تمام خوبی های پنهان مانده رو !
هنوزم روی نیمکت نشسته ام ، گم شدم تا غصه مرا پیدا نکند دوباره پیدا شدم تا شادی مرا ببیند.
ساکت شدم تا درددل های دلم را بشنوم ، دوباره حرف زدم تا دلداری اش بدهم .
فراموش کردم بدی ها ، نامهربونی ها رو ، دوباره به یاد آوردم خوبی ها زیبایی ها رو .
ولی چیزی برای همیشه فراموش کردن ، ندیدن و گم کردن نیست .
چیزی برای همیشه به یاد آوردن ، دیدن و پیدا کردن هست .
از ازل تا به ابد عشق خواستنی است.